حق
گفتند که حج فقرایی آقا
سلطان شده ایم با گدایی آقا
کافر شده دل، تو را خدا می خواند
آیینه ای از خود خدایی آقا
حق
گفتند که حج فقرایی آقا
سلطان شده ایم با گدایی آقا
کافر شده دل، تو را خدا می خواند
آیینه ای از خود خدایی آقا
"حق"
کافیست! فقط همین که به آوینی نگاه کنی کافیست! کافیست که عمق وجودیاش را درک کنی، کافیست تا بفهمی کار هر کس نیست عاشق شدن و عاشق ماندن! کافیست تا درک عقلایی از عالم را به لقایش ببخشی...
کافیست تا بفهمی بهشت را به بها میدهند. تا بفهمی خلوص یعنی چه؟ هنر یعنیچه؟ مرد یعنیکه؟
سید شهیدان اهل قلم بودن بودن حتی...!
و اینکه آوینی بودن یعنی چه؟
کافیست تا دو روز به عمق نگاهش زل بزنی حتی اگر به عمق نگاهت زل نزند هر آینه عمقی اگر داشته باشی...
درس اخلاق مگر غیر این است که بروی در آغوش محبوب و عکسی از تو به یادگار بماند و عکست حرف بزند با هزاران جوان... هزاران جوان در زمان و مکانی غیر تو.
استدلال را برای چه لازم داری وقتی آوینی داری؟ آوینی یعنی استدلال. نه...! عکس آوینی یعنی استدلال. مگر میشود ما آوینی بدهیم و به حق نباشیم ؟ نه واقعن میشود؟
من نمیفهمم هنر انقلابی یعنی چه؟ ولی به خدا میفهمم که این مرد سیمش به جای دیگری وصل بوده است و مگر هنر انقلابی و کار فرهنگی انقلاب قرار است چیزی غیر این باشد؟
پ.ن: این جملات را دقیقا نمیدانم کی نوشتهام ولی شاید عبارت چند ماه قبل وصلهی جوری باشد برای مشخص کردن زمان نوشتن اینها. چندی پیش یکی از دوستان – برای مخاطبان خاص سید- گفت راجع به قطعهای از یک کلیپ نظرت را بنویس و به سوال سید مرتضی جواب بده. به طور کاملن اتفاقی چند روز پیش در طی خانه تکانی لپ تاپ، این چند سطر را دیدم و متوجه شدم وصلهی جوریست برای خواستهی سید. در ابتدا قصد داشتم موارد دیگری را بیفزایم به این مرقومه که البته وضعیت فعلی سنگین تر از آنست که اینگونه حوصلهها را داشته باشم. فلذا آن باشد طلب مخاطبان برای وقتی دیگر- شاید چند روز بعد-. فقط جهت عدم سوء تفاهم باید متذکر شوم این مورقومه ذوقیست و بایستی با وسواس بیشتری بررسی شود بسیاری موارد راجع به ایشان. که انشاالله به همان بعد موکول میشود.
آوینی وار بمیرید.
شما هم برای بنده دعا کنید.
"حق"
آن که از سر سر زلف تو آگاه نشد
نیمه شب ها نفسش گرم و پر از آه نشد
پی نوشت: چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور.
این قبله به سمت شاه کج خواهد شد
بیراهه به سمت راه کج خواهد شد
دنیا دنیا ستاره بالای سر است
انگشت به سمت ماه کج خواهد شد
بی شک "حجاب" یکی از جذاب ترین و چالش بر انگیز ترین موضوعات برای نویسندگان و پژوهندگان اسلامی و حتی بعضا غیر اسلامی میباشد. شاید تقابلی که بین آموزههای صریح و روشن اسلامی و هیاهوی تبلیغاتی غرب مبنی بر عدم تفاوت حقوق مرد و زن وجود دارد بر اهمیت این موضوع بیفزاید. علاوه بر این حجاب به عنوان "نماد" یک جامعهی اسلامی و شاید وجه تمییز یک جامعهی مسلمان و غیر از آن، در نگاه اول و ظاهری، حائز اهمیت است. همچنین حجاب مناسب و به دور از خودنماییهای مرسوم در بین جوامع غربی، میتواند معیار خوبی بر سلامت روانی یک جامعه باشد. فلذا دشمنان جمهوری اسلامی یکی از پاشنههای آشیل آن را بحث حجاب میدانند و از این روست که سالانه هزینههای هنگفتی را صرف تبلیغات گوناگون علیه حجاب میکنند.
آنها که گذر پوست کتابخوانیشان تا کنون به دباغ خانهی محمد رضا زائری افتاده است میدانند شاخصهی اصلی او در نوع نگاهش به مسائل است و البته جسارتش در پرداختن و مهمتر از آن نوع پرداختن. "حجاب بی حجاب" شاید بیپروا ترین نوشته ای باشد که تا کنون در رابطه با حجاب خوانده ام. نویسنده در این کتاب به گفتهی خودش متمایل است "بی حجاب از حجاب" سخن بگوید – که خود این ظرافت در انتخاب نام کتاب شایستهی تحسین است-.
"حجاب بی حجاب" با زبانی به نظر عادلانه فعالیتهای فرهنگی بعد از انقلاب در این حوزه را غافلانه ترسیم میکند و این سوال را در ذهن پررنگ میکند که "چرا با وجود اینکه از دبستان تا دانشگاه، ما روند تحصیلات و خوراک فکری جوانانمان را تعیین میکنیم و با وجود اینکه صدا و سیما و روزنامهها و دیگر رسانه ها همه در اختیار ماست؛ خروجی باب میل ما نیست؟!" و مدعی هستیم که دشمن با چند شبکهی ماهوارهای و سینمای هالیوود توانسته عنان فرهنگ را از دست ما برباید. و این مشکل را در بیسلیقهگی و عدم انجام کار فرهنگی درست و البته اینکه هیچگاه بی حجاب به بحث حجاب نپرداختهایم جستجو میکند. و مشکل اصلی نسل جوان امروز را نبود پاسخهای مناسب؛ و یا عدم عرضهی این پاسخ ها به او میداند. در همین راستا شجاعت و جسارت شهید مطهری را در کنار توش فکری او در مقابله با این مساله، ستایش میکند. و به عبارتی اهمیت کار شهید مطهری را نه فقط در انتشار کتاب "مسالهی حجاب" بل در مکاتبه و نوشتن مقاله برای مجلهی "زن روز" میداند.
زائری در این کتاب تاکید میکند "الانسان حریص علی ما منع" و ترویج مستقیم، رسمی و دولتی حجاب را دارای نتیجهی معکوس میداند. او البته با برخورد با برخی افراد و گروهها که حتی ممکن است سازماندهی شده در جهت اهداف دشمن فعالیت کنند مخالف نیست ولی معتقد است در بحث حجاب همانند دیگر مسائل کشور باید ریشهای وارد عمل شد و مثلا به جای برخورد قهری با دختری که همراه خانوادهاش در پارک حضور دارد باید جلوی ورود کالای مبتذل فرهگی را گرفت و امثالهم.
کتاب زائری سرشار است از مثالهای جالب و خواندنی و کاربردی که بعضا برای خود او پیش آمده است. برای مثال از کجسیلقهگیها در مورد نوع نشان دادن مادر درخانواده سخن به میان میآورد. و حتی مجوز نگرفتن یکی از کارهای فرهنگی اش برای کودکان که علت آن را تفاوت حجاب مادر در داخل و خارج خانه در یک تصویرگری کارتونی میداند. البته علاوه بر این مثالها او با زیرکی مواردی را که از چشم اکثر افراد پنهان میماند و در ناخودآگاه تاثیر منفی بر دید دختران جوان نسبت به حجاب دارد را نیز رویت میکند. برای مثال از چادری بودن زنان گدا در فیلم ها و یا چادر داشتن مجرمین در دادگاهها و امثال این بی سلیقهگیها، بیتدبیریها و یا بی مسئولیتیها شکایت میکند. و البته در کنار این انتقاد ها او همواره سعی میکند راه حل نشان دهد و برای مثال در پیوست شماره 2 کتاب به معرفی موسسه "دار ربی" میپردازد؛ که توانسته در کشور لبنان یک نمونهی مناسب جهت کار فرهنگی و عملی برای ترغیب دختران به حجاب انجام دهد.
او که به مانند پزشکی دلسوز در حال بررسی وضعیت فرهنگی کشور است صراحتا برخورد بزن بهادری و گشت ارشادی (گرچه منکر لزوم وجود گشت ارشاد نیست) با مقوله حجاب را بی نتیجه میداند. و در فصل انتهایی کتاب سعی در بازخوانی نظرات رهبری در این موضوع دارد و اجهاف شدن در عمل به سخنان را مشکل اصلی وضعیت فرهنگی و حجاب امروز کشور میداند.
شاید اولین باری که یکی از دوستانم به خریدن "حجاب بی حجاب" ترغیبم کرد از روی اکراه این کار را کردم ولی امروز معتقدم هر کسی که میخواهد کار فرهنگی در مورد حجاب و یا حتی موارد دیگر انجام دهد لازم است سری به این کتاب زده باشد و التبه "حجاب بی حجاب" کتابی آسمانی نیست و قطعا دارای اشکالاتی نیز میباشد. اما آنچه که آن را متمایز میکند، زاویهی دید ، جسارت و بی پروایی نویسنده و مثالهای کاربردی آن است.
حجاب بی حجاب که اولین بار توسط نشر آرما به چپ رسید، حال پس از دو سال چاپ سوم را نیز پشت سر گذاشته است و البته هنوز به نحو درخور مورد استقبال خوانندگان قرار نگرفته است.
امید است خواندن کتاب ره گشایی بر دغدغه های فرهنگی مسئولین کشور باشد و البته هر آنکه دغدغهایی فرهنگی دارد.
این مطلب با اندکی تغییر در خبرنامه دانشجویان ایران
عاشق شدن سکوی پرتاب است گاهی
گاهی کلید پر کشیدن هست آهی
گاهی کسی یک عمر دنبال وصال است
آخر همان جا است مثل تنگ و ماهی
و یک نفر که عاشقانه می دویده
یکروزه می بیند نمانده هیچ راهی
اندازه ی یک لب فقط راه است تا رب
یک یا علی فرق گدایی است و شاهی
مردی که عاشق شد و حالا می سراید
عاشق شدن سکوی پرتاب است گاهی
پ.ن: در مقامات عرفانی از عبارت لا حول و لا قوة الا بالله به لب تعبیر می شود.
عمریست که در حرم گدایی کردیم
از کار شهان گره گشایی کردیم
کفر است خدا شدن ولی آقاجان
ما با حرم تو "ناخدایی" کردیم