جای خالی استرداد هزینههای میلیاردی به کارگردان تنهای تنهای تنها
ماجرای فیلم به پرداخت یازده تن طلا به عنوان غرامت جنگی از دولت روسیه به ایران اشاره میکند. در این بین حضور افراد مختلف از رژیم پهلوی به عنوان نماینده ی قسمت های مختلف آن حکومت به چشم میآید. و انسانهای وفادار به میهن را ستایش میکند.
در نگاه اول مدریت محمود کلاری بر روند فیلمبرداری، بودجه ی کلان و قرار گرفتن در برخی لوکیشنهای خاص همچون هوای به شدت سرد مسکو یا گرفتن برخی سکانس ها در کشتی و البته حضور ابراهیم حاتمی کیا در روند تولید فیلم به عنوان مشاور کارگردان توجه مخاطبین را به خود جلب میکند. از طرفی فیلم نامه هم دارای کشش خوبی بود و تعلیقهای موجود در روند داستان باعث قوت فیلم شده بود.
از طرف دیگر بازی خوب حمید فرخ نژاد -که اتفاقا باعث شد پس از هفت کاندیداتوری سیمرغ، بالاخره این سی مرغ بلورین را از آن خود کند.- باعث به اصطلاح درآمدن بسیاری از سکانس های فیلم شد. گرچه در انتها روند فیلم به روایت نزدیک و باعث افت کلی فیلم شده است اما میتوان به ساخت فیلم –به جز پانزده دقیقه آخر- نمره خوبی داد.
اما نکته ی بعد و حائز اهمیت راجع به استرداد روایت تاریخی آن است. از طرفی اگر معتقد به ساخت فیلمهایی تاریخی باشیم که حافظ هویت ملی ما باشند و بخواهیم استرداد را به این دسته فیلمها گره بزنیم مورد جالبی نظر ما را به خود جلب میکند. استرداد به موضوعی پرداخته که خود در هاله ای از ابهام است و اصلا هنوز ما به طور دقیق نمیدانیم که آیا آن یازده تن طلا به ایران بازگشت داده شدهاند یا خیر؟
ولی "استرداد" با قبول استراد آنها گره داستان را به جای دیگری میبرد. در واقع دغدغه ی "استرداد" خیانت برخی از افسران و درباریون و... و مقاومت سرهنگ وطن پرست ارتش است؛ این سرهنگ ارتشی مامور ویژه ی شاه است و با رشادت و از خود گذشتگی و تدبیر، توطئههای خائنین را نقش بر آب میکند.
از طرفی نکته ی جالب دیگر موجود در فیلم انتهای آن است و گاف تاریخی موجود در آن که به گفته فیلم روایت داستان در حدود سال 1334 شمسی اتفاق میافتد و حال آنکه اتصال راه آهن ایران به ترکیه در سال 1350 ساخته شده است. این دو مورد که حداقل روایت اشتباه تاریخ و هم گفتن از یک موضوع تاریخی به نحوی که در اذهان عمومی طلب ملی ما از روسیه را از بین ببرد قطعا شایسته ی یک فیلم فاخر نیست.
گرچه در ابتدای فیلم جمله ای به تصویر کشیده میشود که فیلم را "برداشتی آزاد از واقعه..." میداند؛ اما به گفته نجاریان- قائم مقام بنیاد سینمایی فارابی- در پی سیاستهای بنیاد سینمایی فارابی "این بنیاد در پی آن است که درباره ناگفته های تاریخ معاصر به روشنگری عمومی بپردازد". و البته اینکه " این فیلم تعریف تازه بنیاد سینمایی فارابی از فیلم های فاخر است". خب آیا اینگونه پاک کردن یک صورت مساله ی تاریخی به معنای روشنگری عمومی است؟!
اما سوال دیگر آنجاست که آیا این گونه هزینه ها اصلا توجیهی دارند یا خیر؟ یک استدلال عقلی صرف این نکته را یادآوری میکند که فیلم به نسبت اثر گذاری اش شایستهی سرمایه گذاری است. یعنی غایت فیلم باید چیزی شبیه ایجاد یک تغییر بر فرهنگ عمومی جامعه باشد- حال در بلاد کفر تغییر به نسبت خودش و در جمهوری اسلامی به نسبت خودش- اما فیلمی که دیده نمیشود حتی اگر عمیقترین مسائل را هم مورد بحث قرار دهد باز قابل سرمایه گذاری نیست. شاید در سالهای گذشته شاهد فیلم هایی بودیم که جریان ساز بودند چون قلاده های طلا و یا جدایی نادر از سیمین که توانستند افکار عمومی را به سمت خود - درست یا غلط- جلب کنند. اما ساخت فیلمی مثل استرداد که نه میتواند جریان سازی خاصی انجام دهد و نه روی مساله ای که دغده ی فکری قشری از جامعه باشد فکوس نمیکند چه توجیهی میتواند داشته باشد؟
امسال در کنار استرداد شاهد فیلم های استانی زیادی بودیم. برای مثال "تنهای تنهای تنها" که تنها با هزینه 220 میلیون تومان ساخته شده بود. اما کارگردان همان فیلم برای ساخت فیلم بعدی اش با مشکلات عدیده ای روبرو شد. یا هر سال در جشنواره های فیلم کوتاه در سطح کشور شاهد مشکلات زیاد جوانان در حوزه ی تولید فیلم هایشان هستیم. در واقع میتوان با تزریق این گونه بودجه ها به داخل استان ها و فیلم سازان جوان شاهد رشد زیرساخت های سینمایی در کشور بود.
در پایان لازم به ذکر است نگارنده با تولید
محصولات سینمایی درخور، شایسته یا به قول مسئولان فارابی فاخر مخالفتی
ندارد بلکه نکته ی حائز اهمیت این است که صرف اینکه به یک موضوع تاریخی با
شیوه ی شبه هالیوودی پرداخته شود نمیتواند به تولیدات فاخر منتج شود.
حال اگر بگویند که میشود و رسیدیم باید بگویم که آن فیلم اگر اسمش فاخر
باشد، قطعا فیلمی انقلابی یا فیلمی که دردی از مشکلات مردم را درمان کند
نخواهد بود.
ب.ن: 1- تیتر ابتدایی این مطلب "استرداد فاخر ترین فیلم فجر سی و یکم" بود که تناسب بیشتری با متن داشت الا ای حال این شد دیگر.
2- حال مطلب نوشتن هم نداریم.
3- بعضی وقت ها همانی میشود که اصلن احتمال نمیدهی.
- ۹۲/۰۹/۱۰